صبح گاهي ز ازل هيچ نبود
صحبت از بود و نبود هيچ نبود
يكي بود يكي نبود
غير خدا هيچ نبود
توي عالم فنا و نيستي
ذره اي جنبش و زندگي نبود
خداي بزرگ و بي نياز و خوب
ابتدا عقل آفريد
بعد از آن به امر " كن"
صورت عالم ماده شكل گرفت
براي خلقت هرچه خلق مي شد / خداوند واسطه اي مي آفريد/ نوبت خلقت آدم چو رسيد/ ذات حق به دست خود / آب و گل ما را سرشت/ جنيان و قدسيان نظاره گر / كه در اين خانه ي آب و گل كه بود / جسم انسان و به جز خاك نبود / خداوند چه چيزي را قرار مي داد / جسم آدم شكل گرفت / حال از خاك وجود آدمي / خانه ي عشق آفريد/دل آدم شبيه يه تختي بود / كه خدا از روح خود بر آن نشاند /و به خود آفرين گفت.
تهران 6/4/87 مهران بيغمي
صحبت از بود و نبود هيچ نبود
يكي بود يكي نبود
غير خدا هيچ نبود
توي عالم فنا و نيستي
ذره اي جنبش و زندگي نبود
خداي بزرگ و بي نياز و خوب
ابتدا عقل آفريد
بعد از آن به امر " كن"
صورت عالم ماده شكل گرفت
براي خلقت هرچه خلق مي شد / خداوند واسطه اي مي آفريد/ نوبت خلقت آدم چو رسيد/ ذات حق به دست خود / آب و گل ما را سرشت/ جنيان و قدسيان نظاره گر / كه در اين خانه ي آب و گل كه بود / جسم انسان و به جز خاك نبود / خداوند چه چيزي را قرار مي داد / جسم آدم شكل گرفت / حال از خاك وجود آدمي / خانه ي عشق آفريد/دل آدم شبيه يه تختي بود / كه خدا از روح خود بر آن نشاند /و به خود آفرين گفت.
تهران 6/4/87 مهران بيغمي