۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

خراباتی

ما رند و خراباتی و معشوقه پرستیم
بر ما قلمی نیست که دیوانه و مستیم
صد خار بلا از دل دیوانه ی ما خاست
هر روز که بی ساقی گل چهره نشستیم
با غصه به همراهی غم دوش به دوشیم
با فتنه به هم دردی دل دست به دستیم

درگاه خدا

گر حاجت خود بری به درگاه خدا
با صدق و صفا
حاجات تو را کند خداوند روا
بی چون و چرا
زنهار مبر حاجت خود بر در خلق
با جامه ی دلق
کز خلق نیاید کرم و جود و عطا
بی شرک و ریا

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

نیاز

اگر در دوردست ها و بیابان ها
اگر بعد از گذشت قرن ها و سال ها
دلی یک لحظه در حال غریبی
یاد من آرد
من از یادش نمی کاهم
سعادتمندی اش را از خدا
خواهم

موج سبز

موج سبزیم که آرامش جان ها با ماست
یاور منتظرانیم که فردا با ماست
عمر ما گرچه بسی حادثه ها می بیند
لاجرم سبز بمانیم که دل ها با ماست

موج سبز

یاد ایام

یاد ایامی که ما هم دل به دریا می زدیم
بوسه ای بر پای آن سرو دل آرا می زدیم
گرچه استاد کلاس عشق ما مجنون نبود
صد بیابان جنون را خود به خود پا می زدیم

کاش

کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
سحری با نظر لطف تو بیدار شوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که هم سفره ی تو لحظه ی افطار شوم

رمضان

کوله بارت بر بند
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصود رسیم
بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر
چه غافل بودیم
می شود آسان رفت
می شود کاری کرد
که رضا باشد او
می شود با نگهی خاص به حق
جاودان ساخت دم روح خدا
که اگر باز توانیم شناخت
بنده ی کامل او می باشیم
آنچه او گفت عمل گردانیم
سحری یاد خدایی بکنیم
و رها سازیم از قید همه دنیایی
جان خود را به مناجات خدا بسپاریم
و سبک سازیم از هر چه که بند دل ماست
رمضان 1430
مهران بیغمی