۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

دعا دریچه ای به سوی معنویت

به نام خدا
"دعا دریچه ای به سوی معنویت"
مهران بیغمی
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دعا ، بهانه ای است برای ارتباط ، چه معشوق ازلی از مافی الضمیر همگان باخبر است، پس ظاهر دعا شاید چندان اهمیّتی نداشته باشد اما از آن جا که بر طبق"ادعونی استجب لکم" بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ، باید از صدق نیّت او را صدا بزنیم باشد که ابر کرم او بر شوره زار وجودمان ببارد و آن را به گلزاری از معرفت تبدیل کند، چرا که با گرفتار شدن در دام مهر گیاه ،عهد و پیمان خود را فراموش کرده ، دل به پیره زن عشوه گری بسته ایم که در عقد بسی داماد است.(1)
مُو از "قالوا بلی" اندیش دیرُم گنه از برگ و باران بیش دیرُم
اگه " لا تقنطوا" دستم نگیره مُو از "یا ویلنا" تشویش دیرُم
بنابر این برای رهایی از این وسوسه ها و دلبستگی ها و روی آوردن به حقیقت وجودی انسان که حامل امانت الهی است(2)باید خود را به اقیانوسی بی کران متّصل کنیم و این،حاصل نخواهد شد مگر با راز و نیاز به درگاه بی نیاز.

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حاثه این جا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حدّ عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
سبزه ی خطّ تو دیدیم و ز بستان بهشت به طلبکاری این مهرِ گیاه آمده ایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امین به گدایی به در خانه ی شاه آمده ایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم
آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز که ما از پی قافله ی آتش و آه آمده ایم

خواجه ی شیراز با رمز و راز و از روی نیاز ارتباط خود را با معشوق حقیقی ،عاشقانه بر قرار می کند و خود را راهرو منزل عشقی می داند که برای سیر صعودی ،هبوطی در این عالم داشته است:
"و قُلنا اهبطوا منها جمیعا"(3)( و گفتیم : همه از بهشت(برزخی)فرود آیید)، " قال: اهبطوا ، بعضکم لبعضٍ‌ عدّوٌ و لکم فی الارض مستقرٌ" (4)( فرمود: فرود آیید که شما دشمن هم دیگر هستید و در زمین برای شما جایگاه خواهد بود.
در حالی که خازن روح الهی است که" آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند" به گدایی به در شاه آمده است ، زیرا که خود را نیازمند خیری می داند که به سوی او می فرستد:
"ربّ انّی لما انزلت الیَّ من خیرٍ فقیرٌ "(5): (پروردگارا ! به درستی که من نیازمند خیری هستم که به سوی من فرو فرستی). می گوید:
گدایی در می خانه طرفه اکسیری است گر این عمل بکنی خاک،زر توانی کرد
و یا:
گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایه ی این در، به آفتاب رود؟
بیاییم با تاْسی از ورد سحری و انفاس قرآنی خواجه به دنبال لنگر حلم آن کشتی توفیق بگردیم تا بتوانیم در این بحر کرم با تمام کوتاهی و تقصیری که داریم روی ِ روی آوردن به پیشگاه حق را داشته باشیم،چرا که " به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم" و از او بخواهیم که خطا پوشی کند و از گناه خودپرستیمان پاک سازدتا دچار خجالت پیمان شکنی نشویم که چرا بار امانت را به دوش نکشیدیم و رها کردیم و نزد موجودات دیگر که تحمل بار نکردند خجلت زده نگردیم:
به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند.
پی نوشت:
1-اشاره به بیت معروف خواجوی کرمانی:
دل در این پیره زن عشوه گر دهر مبند کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
2-اشاره به آیه 72 سوره احزاب ( ما امانت خود را بر آسمان ها و کوه ها و زمین عرضه کردیم همه از تحمل آن امتاع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان (ناتوان) پذیرفت و انسان هم بسیار ستمکار و نادان بود.)
3- سوره ی بقره آیه 38
4- سوره ی بقره آیه 36
5- سوره ی قصص آیه 24
رمضان 1430 مطابق با شهریور 1388
مهران بیغمی

هیچ نظری موجود نیست: