۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

روزگار زود گذر

به یاد گرداننده ی هستی
سال ها می گذرد
روز ها از پی هم می آیند
هفته و ماه چونان ثانیه ها زود گذرند
این گذشتن به چنان سرعتی از عمر همه می دزدد
که نمی دانیم، آن چه بر دست زمان می گذرد
روزگاری است بدون بازگشت
همگان چشم به فردای دگر دوخته ایم
غافل از این که کنون،
همین امروز که مشغول بدانیم همه
خود همان فرداییست
که دی
چشم انتظارش بودیم
حال با دیده ی باز
بنگریم اکنون را
قدر دانیم زمان خود را
تا که مصداق
کامل وقت شویم
هر که را وقت چنین خوش باشد
قدر آن می داند
چون که هر لحظه امید فرجی است
منتظر باید بود
انتظاری که سفر کرده به ره می دارد
چون که می داند اگر
قدر یک لحظه تغافل باشد
یار می آید و او بی خبر از آمدنش
مهران بیغمی-26/3/87-تهران-طلوع

۱ نظر:

حلیه گفت...

eeeاین همونه که سر کلاس ما خوندین.قشنگ بود. جدیدا دیر به دیرتر به روز میکنید انگار